این اصل که اروپاییها در مساله ایران از همان اول انقلاب پیش گرفته اند یک اصل جا افتاده است. بنابر این سیاست اروپایی نیست. در طول تاریخ نه تنها یکی به خرگوش هویچ نشان میداد و آن دیگر با چماق توی سرش میکوفت، بلکه این جده و جدات ما یعنی همان مامان بزرگهای ما از قدیم و ندیم که میخواستند مرغها و ماکیان اهلی را به دام اندازند از این دام نهادن و دانه ریختن استفاده میکردند چه برس که اگر میخواستند یک جانور رم کرده را بگیرند.
در اصول سیاست پیامبر (ص) و امامان معصوم(ع) هم ما این را میخوانیم و در سیره عملی و منطق کاریشان این را میبینیم که آنان با این امت گناهکار و بزهکار این گونه رفتار میکردند. امیرمومنان (ع) درباره سیره و سبک عملی پیامبر (ص) میفرماید: پیامبر پزشکی بود که در میان مردم میگشت و درمان میکرد. ولی توی یک دستش دارو و مرهم داشت و در دست دیگرش تیغ جراحی که میبرید و آن تکه فاسدش را دور میانداخت.
پس هم اهل مدارا و تساهل و تسامح بود و هم اهل خشونت و اعمال زور و قدرت. هم اهل شفقت و محبت بود و هم اهل ارهاب و ترساندن و زدن.
برای این درمان در همه جا میگشت و کسی را وا نمیگذاشت. نمیگفت : این دیگر کارش ساخته است و از راه به در شده است و نمیتوان به راه آورد. اصولا میگشت تا بیمار پیدا کند و به طور طبیعی این بیمار هم در جای بدی است. وضعش خوب نیست و جایش نامناسب است. میرود سراغ چنین آدمهایی و آنان را درمان میکند هم با خودش تیغ دارد که ببرد و هم دارو که مرهم بگذارد. برای همین میان آدم بدکارها هم میرفت و آنان را به اسلام و ایمان و رفتار پسندیده میخواند.
در روایات ما این مطلب آمده است که روزی مردم حضرت عیسای مسیح را دیدند که از خانه یک زند بدکاره ای بیرون آمد. حواریون و مریدهایش گفتند: یا روح الله ! تو این جا چه کار میکردی؟ گفت: پزشک به خانه بیمار هم میرود.
پس این اندازه مهربان و اهل شفقت و مهروزی است که به در خانه بیمار میرود تا او را هدایت کند. گاه تیغ هم میزند و زخم را جدا میکند. همه جا مرهم و دارو بیماری را درمان نمیکند. گاه ضروری است که جایی را ببرد و و دور بیاندازد.
جامعه اسلامی هم در درون و هم در بیرون باید چنین باشد. نسبت به امت باید هم اصل مدارا و شفقت و هم اصل اعمال زور را نسبت به گناهکار مراعات کند. با این روش گناهکار و بزهکار را به راه میآورد. نسبت به سیاست خارجی هم چنین است. هم آن اندازه قدرت و توان فراهم میآورد تا دشمن بترسد و چماق را بالای سرش نگه میدارد تا حد و حدود خودش را بداند و هم محبت و صلح و صفا و مدارا را پیش میگیرد تا به سمت حق متمایل شود.
بنابراین با آن که اهل صلح و صفاست ولی چماق ارهاب را پایین نمیآورد تا دشمن وسوسه نشود و گمان باطل برد و خیال یورش و حمله در سر بپروراند.